گلچینی از زیباترین اشعار و ترانه های عبدالجبار کاکایی

به گزارش گیگابلاگ، عبدالجبار کاکایی به سبب سرودن تیتراژ سریال های تلویزیون شهرت دارد. گزیده ای از زیباترین اشعار و ترانه های کاکایی را در مجله خبرنگاران بخوانید.

گلچینی از زیباترین اشعار و ترانه های عبدالجبار کاکایی

با ما همراه باشید و با تورهای چین از شگفت انگیزترین کشور دنیا دیدن کنید بر روی دیوار چین سلفی بگیرید، از قصر ممنوعه دیدن کنید و در خیابان شانگهای پیشرفته ترین آسیا قدم بزنید.

عبدالجبار کاکایی 15 شهریور 1342 در ایلام به دنیا آمدو همان ابتدای تولد به همراه خانواده خود در عراق سکونت گزید و هنگامی که یک سال ونیم بیشتر نداشت با خیل رانده شدگان به ایران بازگشت. دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی،هدایت و دبیرستان را در زادگاه خود گذراند. شاعر شدن کاکایی به روایت خودش ازپانزده سالگی شروع شد.

او در سال 1360دیپلماقتصاد گرفت. در سال 1361بهتهران آمد و تحصیلات خود را تا مقطع کاردانی زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای تربیتمعلم ادامه داد. او در سال 1364وارددانشگاه شهید بهشتی تهران شد و در سال 1368بهدریافت مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی نایل آمد. سپس به منظور ادامه تحصیل در سال1371به جمع دانشجویاندانشگاه آزاد مرکز تهران پیوست و در سال 1373مدرککارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را دریافت کرد.

کاکایی در زمینه های سرودن شعر، نقد و آنالیز، اجرای برنامه های ادبی درصدا و سیما و مطبوعات فعالیت دارد. کاکایی شاعر بسیاری از تیتراژهای سریال های تلویزیونیاست. آثار کاکاییآوازهایواپسین، مرثیه روح، سال های تا به امروز، حتی اگر آیینه باشی، زنبیلی از ترانه،فرصت نایاب، با سکوت حرف می زنم،با تو این ترانه ها شنیدنی ست، بی چتر و بارانی،حق با صدای توست، دنیای بی آواز، حبس سکوت نشر، تاوان کلمات، عذاب دوست داشتن،لاو هات نیستان، حال من دست خودم نیست هستند. کاکاییچندین سال است که در تهران سکونت دارد و کارمند رسمی وزارت آموزش و پرورش می باشد،اما فعالیت های خود را بیشتر در زمینه سرودن شعر، نقد و آنالیز، اجرای برنامه های ادبیدر صدا و سیما و فعالیت در مطبوعات متمرکز نموده است. علاقه کاکایی بیشتر معطوف به قالب هایغزل و مثنوی است. از کاکایی مقالات و نقدهای فراوانی پیرامون شعر این روزگار در مطبوعاتدرج شده است.

گلچینی از غزلهای عبدالجبار کاکایی

چند سالی ست که تکلیف دلم روشن نیست

جا به اندازه تنهایی من در من نیست

چشم می دوزم در چشم رفیقانی که

عشق در باورشان قد سر سوزن نیست

دست برداشتم از عشق که هر دست سلام

لمس آرامش سردی ست که در آهن نیست

حس بی قاعده عقل و جنون با من بود

درک این حال به هم ریخته تقریبا نیست

سال ها بود ازین فاصله می ترسیدم

که به کوتاهی دل کندن و دل بستن نیست

رفتم از دست و به آغوش خودم برگشتم

جا به اندازه تنهایی من در من نیست

**************

مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد

ترسماین است که این رود به دریا نرسد

اینکه آویخته از دامنه کوه به دشت

می خرامدهمه جا غلت زنان تا...، نرسد

ترسماین است که با خاک بیامیزد و سنگ

اززمین کام بگیرد... به من اما، نرسد

پشتهر سنگ، درنگی، پس هر خار، خسی

حتمدارم که به همصحبتی ما نرسد

ماهمایوس شد و موج به دریا برگشت

بیسبب نیست که حتی به تماشا نرسد

منبه هر صخره ازین فاصله می کوبم، سر

ترسم این است که این رود به دریانرسد

**************

من تشنه ام ولی، در کوزه آب نیست

حال خراب هست، جان خراب نیست

چون سایه روز و شب، در آب و آتشم

آرامش دنیا، بی اضطراب نیست

جا مانده شما، وامانده ی دل است

پاداش زندگیش غیر از عذاب نیست

پرسیدی و دریغ، حرفی نداشتم

باید سکوت کرد، وقتی جواب نیست

تُنگم شکسته است بر ساحل شما

تاب ِ عذاب من بیرون از آب نیست

**************

حاجت به اشارات و زبان نیست، مترسک

پیداست که در جسم تو جان نیست، مترسک

با باد به پایکوبی آمده پیراهنت اما

در عمق وجودت هیجان نیست، مترسک

شب پای زمینی و زمین سفره خالی ست

این بی هنری، نام و نشان نیست، مترسک

تا صبح در این مزرعه تاراج ملخ بود

چشمان تو حتی نگران نیست، مترسک

پیش از تو و بعد از تو زمان سطر بلندی ست

خاتمه تو خاتمه دنیا نیست، مترسک

این مزرعه آلوده کفتار و کلاغ است

بیدار شو از خواب زمان نیست، مترسک

من جز شما، گلایه به صحن ِکجا برم؟

راز غریب را به کدام آشنا برم؟

ای جان و دل به گنبد و گلدسته ات مقیم

جان را کجا گذارم و دل را کجا برم؟

از تاب جعد و نافه آهو صبا چه برد؟

من آمدم که بویی از آن ماجرا برم

چشم امید دارم ازین جسم ناتوان

جان را به آستانه دارالشّفا برم

دل را به بحر تو بسپارم حباب وار

مس را به آتش تو بسوزم، طلا برم

حاجت نگیرم از تو به جایی نمی روم

ای گنج درد! آمدم از تو دوا برم

ای دل مقیم صحن رضا باش و صبر کن

نگذار از تو شکوه به پیش خدا برم

**************

باز می رسم به شهر در جهنمی ز دود

با مسافرانِ خواب با قطار صبح زود

خواب های نا تمام، حرف های بین راه

بی تبسم و نگاه، بی ترانه و سرود

پشت جایگاه پر از نام های ناشناس

خاطرات بی صدا، عقده های یادبود

جاده ها به شهرها کاشکی نمی رسید

خواب های بین راه کاش واقعی نبود

روستای من کجاست شهرزاد قصه ها

گم شده بهشت من در جهنمی ز دود

پرسیدی و شرحی به جز حال خرابم نیست

بیدارم و خاموش غیر از این جوابم نیست

زهری به غایت تلخ در رگ جای خون دارم

در خویش می پیچم گریز از پیچ و تابم نیست

فانوس سرگردان این شهرم ولی افسوس

جانم برامد از دهان و آفتابم نیست

تا شب هراسانم غرورم هست و شورم نه

تا صبح بیدارم خیالم هست و خوابم نیست

در پای خود می ریزم و خاموش می سوزم

پروای این اندوه بیرون از حسابم نیست

آنقدر نومیدم که وقت تشنگی حتی

ذوق توهم بین دریا و سرابم نیست

پنداشتی دریای آرامم ولی از ترس

روحم ترک برداشت و دیدی حبابم نیست

**************

در خویش می سازم تو را، در خویش ویران می کنم

می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم

جانی به تلخی می کَنم، جسمی به سختی می کشم

روزی به آخر می برم، خوابی پریشان می کنم

در تار و پود عقل و جان، آب است و آتش، توامان

یک روز عاقل می شوم، یک روز طغیان می کنم

یا جان کافر کیش را تا مرز مردن می برم

یا عقل دور اندیش را تسلیم شیطان می کنم

دیوار رویاروی من از جنس خاک و سنگ نیست

یک عمر زندان توام، یک عمر کتمان می کنم

از عشق از آیین ِتو، از جهل ِتو، از دین ِتو

انگشتری دارم که دیوان را سلیمان می کنم

یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستم

می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم

**************

ساده از دست ندادم دل پر مشغله را

تا تو خندیدی و مجبور شدم مسئله را...

منبرادر شده بودم و برادر باید

وقت ملاقات، رعایت بکند فاصله را

دهه شصتی دیوانه یکبار عاشق

خواست تا خرج کند این کوپن باطله را

عشق! آن هم وسط نفرت و باروت و تفنگ

دانه انداخت و از شرم ندیدم تله را

و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم

با تو برگشتم و مجبور شدم قافله را...

عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست

خواستم باز کنم با تو سر این گله را

گلچینی از ترانه های عبدالجبار کاکایی

دنیا تاریکه یه جوری

که نه فانوسه نه مهتاب

دلمُ به کی ببندم

ته این دهکده خواب

اگه یه اتاق کوچیک

اگه یه پنجره باشه

پای اسم کی بمونم

که برام خاطره باشه

دنیا تاریکه یه جوری

که چشامُ هم می ذارم

تا که دستمُ بگیری

پامُ تو حرم می ذارم

صحنتون پر از پرنده

آفتاب صلات ظهره

زیر گنبد طلاتون

سر عاشقا رو مهره

برج کاشیای رنگی

طاق نصرتای آبی

سایه روشنای آروم

ایوونای آفتابی

پای حوض نقره پوشت

پیچیده عطر پرنده

سایه ها کوتاهن اما

قدگلدسته بلنده

دنیا تاریکه بجز تو

که چراغ راه دوری

برا هرکی هر چی هستی

برا من سنگ صبوری

تو درست آخر حرفی

اونجاکه ساکته دنیا

خط بین عقل و عشقی

مرز بیداری و رویا

مث بهت یه کبوتر

لب ایوون طلاتم

بین این همه هیاهو

زائرامام رضاتم

**************

یه کلید کهنه چرخید توی قفل سینه م انگار

یه دل شکسته افتاد زیر دست و پای زوار

دلمُ نذر تو کردم که هنوز دل نگرونم

چی می شد مثل کبوتر، زیر ایوونت بمونم

مث خواب بود مث رویا، مث لمس آسمون بود

تو هیاهوی صدا ها، یه سکوت مهربون بود

پای حوض نقره پوشت، رو به گلدسته نشستم

دلمُ به قفلای پنجره فولاد تو بستم

نه سر گلایه کردن، نه دل شکوه شنیدن

نه امید دل سپردن، نه توان دل بریدن

یه کلید کهنه چرخید توی قفل سینه م انگار...

متن ترانه عذاب دوست داشتن علی لهراسبی

بمون ولی به خاطر غرور خسته ام برو

برو ولی به خاطر دل شکسته ام بمون

به موندن تو عاشقم به رفتن تو مبتلا

شکسته ام ولی برو، بریده ام ولی بیا

چه گیج حرف می زنم، چه ساده درد می کشم

اسیر قهر و آشتی میون آب و آتشم

چه عاشقانه زیستم چه بی صدا گریستم

چه ساده با تو هستم و چه ساده بی تو نیستم

تو را نفس کشیدم و به گریه با تو ساختم

چه دیر عاشقت شدم چه دیرتر شناختم

تو با منی و بی توأم ببین چه گریه آوره

سکوت کن سکوت کن سکوت حرف آخره

ببین چه سرد و بی صدا ببین چه صاف و ساده ام

گلی که دوست داشتم به دست باد داده ام

بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه

عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه

**************

متن آهنگ پا به پات علی اصحابی

پا به پات تا هر جای دنیا میام

آخه دوست داشتنتو دلم میخواد

مثه یادت که نمیتونه بره مثه سایه ات که نمی تونه نیاد

پاشو دل تنگیاتو بهونه کن پاشو بی هوا به خواب من بیا

تو که احساس غریبی می کنی به هوای آشنا شدن بیا

ما بدون هم دو حرف ناتموم

ما بدون هم دو اسم ساکتیم

ما بدون هم دو احساسه غریب

پشت دو نگاه بی تفاوتیم

ساعت رسیدنت قلب منه که دقیقه ها رو محکم میزنه

با تو دستو پامو گم میکنمو تازه این اول عاشق شدنه

دل من از عشق تو دل نمی کنه دلم از خواب تو بیدار نمیشه

بی هوا یه شب به خواب من بیا دیگه این دقیقه تکرار نمیشه

به همین خاطره از تو قانعم به همین دلخوشی حتی ساده تر

منو از گوشه نشینیه شبام منو از خستگیه خودم ببخش

ما بدون هم دو حرف ناتموم

ما بدون هم دو اسم ساکتیم

ما بدون هم دو احساسه غریب

پشت دو نگاه بی تفاوتیم

**************

متن ترانه ارمغان تاریکی محمد اصفهانی

چه در دل من

چه در سر تو

من از تو رسیدم

به باور تو

تو بودی و من

به گریه نشستم برابر تو

به خاطر تو

به گریه نشستم

بگو چه کنم

با تو، شوری در جان

بی تو، جانی ویران

از این، زخم ِ پنهان

می میرم

نامت در من باران

یادت در دل طوفان

با تو، امشب خاتمه

می گیرم

نه بی تو سکوت

نه بی تو سخن

به یاد ِ تو بودم

به یاد ِ تو من

ببین غم ِ تو رسیده به جان

و دویده به تن

ببین غم ِ تو رسیده به جانم

بگو چه کنم

گروه فرهنگ و هنر خبرنگاران

منبع: setare.com
انتشار: 25 آذر 1399 بروزرسانی: 25 آذر 1399 گردآورنده: gigablog.ir شناسه مطلب: 6825

به "گلچینی از زیباترین اشعار و ترانه های عبدالجبار کاکایی" امتیاز دهید

1 کاربر به "گلچینی از زیباترین اشعار و ترانه های عبدالجبار کاکایی" امتیاز داده است | 5 از 5
امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "گلچینی از زیباترین اشعار و ترانه های عبدالجبار کاکایی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید